سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

روزمره های دخترانم

بدون عنوان

خدا رو شکر دیشب به خوبی عقیقه ات برگزار شد ... همه کلی از آبگوشت راضی بودن ... امیدارم هزار سال زنده باشی دخترکمممم چه زود میگذره واسه آبجی هم دقیقا تو 5 سالگی تو ماه رمضون عقیقه گرفتیمممممممممم ... الهییییییییی هزار ساله بشید هر دوتون بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
30 تير 1393

5 ___ 5

                                            امروز دخترک خونه 5 سال و 5 روزِ شده ...  
21 تير 1393

دلم لرزید وقتی اینو خوندم ...

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود ،همه از هم میپرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق می کند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که تو رابا طلا نوشته ،‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند ،‌آنچنان به پایت می ...
14 تير 1393

وظیفه ...

دیشب خوب به وظیفه ای که بهت محول کرده بودم عمل نکردی ... وقتی اومدم خیلی ناراحت شدم ... شاکی شدی که چرا ناراجتم اتفاقی که نیافتاده ...واست توضیح دادم نفس اون عمل واسم مهم بود نه خودش ... تو باید در برابر وظیفه ای که بهت محول شده احساس مسئولیت میکردی .... مجبورشدم علیرغم میلم بفرستمت بری بخوابی ... خودمم به زور بخوابم تا سحر ...  بدون کتاب و بدون بوس  خوابیدین ... ): حالا الان بعد خوردن سحری و نماز صبح سرم بشدت سنگینِ ... ): مربوط به س . س
14 تير 1393

حال ما ...

شکر ... خوبیم ... ماه رمضون هم داره میگذره ... تا امروز به خوبی روزه هات رو  گرفتی ... کلاس هم میری روزای فرد کلاس زبانت ... فونیکس رو تمام کردی و new let's learn رو شروع کردی ... خوبه راضی هستی ... رایتینگ هم به کاراتون اضافه شده به گفته خودت خیلی دوست داری البته وقتی رایتینگ داری مخ منو تریت یا ترید میکنی ... دیگه چیزی تا تولد سما جون نمونده ... امشب میگه : چند روز دیگه تا تولدمِ بهش گفتیم 4 روز دیگه ... با انگشتاش شروع کرده به شمردن (: میگیم ماه رمضونه کیک تولد نمیخوای ... میگه مگه تولد بدون کیک میشه (: آقاجان میگن یه کبریت روشن میکنیم فوت کن .... گفتی آقا جاننننننن (-؛ کلاسای منم در حال برگزاری ِ ... سما جونم باید از...
12 تير 1393

چی بگمممممممم !!!

امشب رفتم فروشگاه آبرنگ تا کادو تولد سما جون رو قطعی کنم ... کلی باخانم " م " صحبت کردیم ... یه pet بهم نشون داد میگن ... اینو میبینی فلانی واسه دخترش سفارش داده و گفته دخترم تو پ ر ش ین ت ون دیده و روش کلیک کرده !!! هاج و واج موندم ... نزدیک 400 هزار تومن قیمتش بود ... جالبه پدر و مادر از دسته تحصیل کرده های جامعه !!! خدا رو شکر کردم که من  آقا جان از اون دسته پدر و مادر هایی نیستیم که دم تیغ بچه باشیم ... افسوس خوردم واسه اون بچه و پدر و مادرش ... که صرفا چون در جمع دوستان به اصلاح دکتر و مهندس شون بخوان بچه شون م نیاره به هر چی تن بدن .... و خوشحال شدم که هیچ وقت اجازه دیدن این شبکه های صد من یه غاز !!! رو بهتون...
9 تير 1393

بدون عنوان

پارسال این موقع هف هشتا (: روزه گرفته بودیم دیگه ...امروز پیشواز بود از عصر دیگه بی طاقت شده بودی ... اما سرگرمت کردم با ویترا ووووووووووو ازم خواستی فرنی و سیب زمینی دو پیازه واست درست کنم  واسه افطار ... دیشب هم واسه سحری ازم خواستی عدسی واست بزارم که با اشتها خوردی فقط چون با نون نخوردی یه نموره گرسنه ات شده بود ... الانم دارم سحری رو آماده میکنم ... امشب آقا جون هم هستن ... خاله فاطمه زحمت کادو سما جون رو کشیده بودن ... یه بلوز خوشمل ووووو عکسای دخترا ... مرسی خاله جون این کادو دخملی ما هم جریاناتی داشتتتتتتتت واسه خودش D:خخخخخخخخخخخ بریم بخوابیم که سحر خواب نمونیم (:  
7 تير 1393

... بی مقدمه ...

دوستت دارم را بهترین شعر جهان یافته ام ... برق چشمانت را دوست دارم ... من را به اوج می رساند ... برای تو مهربانترینم ...
5 تير 1393